۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

دوباره من!

دهشت انگیزترین چیز توی زندگی همیشه برام این بوده که همه چیز ظاهرا کامل و خوب پیش بره اما وقتی بر گردم و با دقت نگاه کنم خلئی رو احساس کنم که همیشه همراهم بوده و من احمق بودم و نفهمیدمش. زندگیمو دوره می کنم: تا بوده من یک طرف بودم و دنیا یک طرف. یک طرف من، یک طرف آدمهای دیگه، کتابها، درسها، آهنگها، عکسها، نوشته ها، همه چیز. انگار که یک طرف بازیگر و نمایش، طرف دیگه تماشاچی ها. نقش ها هم که عوض بشه، ماهیتها تغییر نمی کنه؛ یک طرف من، یک طرف دنیا. دو طرف که در کار باشه کارها آسون تره، تنهاییها کم تره، دردها قابل تحمله. به خودم که میام می بینم یه چیزی این وسط ناقصه: یک طرف من وایمیستم، یک طرف هیچ کس؛ یک طرف من، آهنگ ها، قصه ها ،آدم ها؛ یک طرف من ،یک طرف حرفهای من ، یک طرف تخیل من، یک طرف مرگ من؛ یک طرف من، یک طرف من. تجربه ی زیادی از این زندگی متفاوت ندارم. فقط به خودم که میام نقش هامو تو دنیا از دست میدم. همه چیز رو شاید، اگه من چیز مهمی نباشه. اما من تنها چیزیه که همیشه میشه بهش اعتقاد داشت دست کم اگه جبرها و ماهیت ها اجازه بدن. هر چی وجود داشته، تکامل و سقوطی (اگر) در منه. یادداشت هام به همین خاطر دوست دارم، که تحلیلگر و یادآور و حاصل من اند. «من که ریز می شود، نوشته می شود، خوانده می شود، نقد می شود و مبنا می شود برای من امروز.» بیش تر می نویسم در آینده.
پ.ن1: دلایل اینکه چندباری نوشتم و پشیمون شدم رو در بالا پیدا کنید و اضافه کنید به بهانه های قبلی؛
پ.ن2: اگه قسمت نظر دهی مشکل داره لطفا بهم خبر بدید.

۲ نظر:

  1. من خودش یه خلا عظیمه که هر چقدر با چیزای دیگه پرش کنی و برگردی به عقب می بینی بازم خالیه!
    من تنها چیزیه که واقعا تو زندگی وجود داره! این چیزی که به من اعتقاد داره هم منه! و انقدر این وجودش قویه که حاضر نمیشه هیچ چیزی رو کنار خودش قبول کنه! همه چی رو پس میزنه و می فرسته به حاشیه! حتی چیزایی که بخشی از خود من اند. حتی چیزایی که اگه نباشند باور کردن من غیر ممکنه!

    سایه شما بر سر این وبلاگ مستدام!

    پاسخحذف