۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

گاهان - سه گاه

1. نمیدانم تو را کی از این پنجره دیده ام. کی از این در آمدی؟ از این دیوار رد شدی. کی پشت این میز نشستی؟ کی این همه آهنگ؟ کی لای این کتاب ها؟ کی؟ کی اینطور مرا مجنون کرده ای؟

2. توی این درگاه، پشت این پنجره، روی این صندلی. هستی.ایستاده ای پشت سرم. سرم را که برمی گردانم، باز پشت سرم. و باز پشت سرم. بعد این سر را پر می کنی. این دفتر را پر می کنی. اتاق را پر می کنی. زندگی م را پر می کنی. روزم را پر می کنی. شبانه روزم را گم می کنی. گرگ و میش می کنی. نشانه هایت روی این میز، تخت، صندلی. هستی. پشت سرت گمم می کنی. رو به رویت. پشت می کنی. رو به رویت. باز پشت می کنی. و باز پشت می کنی. آشفته می شوم. پراکنده می شوم. پراکنده می کنی. پر می کنی. هستی. همان جا که بودی هستی. هستی. درگاه، روی تخت، روی صندلی، پشت میز... پشت در، پشت پنجره، زیر تخت، زیر میز؟ پشت در. پشت می کنی؟ همه ی پنجره ها باز است. این در باز است. در آپارتمان باز است. در حیاط باز است. در این شهر باز است. فضای اتاق پر است. دفتر پر است. پرم. پشت سرم. باز پشت سرم. نیستی. پراکنده می کنی.

3. من هی، روز و شب، پشت این میز می نشینم، آسمون ریسمون می بافم. نمی شود آنچه که باید. تازه درک می کنم روزنامه نگارهای ایران را. سخت است کنار آمدن با این همه سانسور. سانسورهای من تازه بیشتر از اینهاست. نمیدانی چقدر سخت است. سخت است که تو نمیدانی. میدانی؟ میدانی و اینطور؟ دل را به دریا زده ام. به یک اقیانوس دل تنگی و بغض پنهان: حرف نمی زنم. بمان.
1و2 شهریور89