۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

متروپلی

1. این حجم سنگین انرژی که ملت هر روز به منتظر ماندن و سوار شدن و پیاده شدن و جا پیدا کردن توی مترو اختصاص میدهدند به شدت مرا تحت تاثیر قرار داده. یعنی وقتی می بینم صبح و شب که من خوابم یا حس و حال ندارم مردم اینطور با هم رقابت می کنند، احساس ضعف و عقب ماندگی خاصی بهم دست میدهد...ازین اهتمام تام مردم هم که بگذریم، این دور اندیشی و و برنامه ریزی ملت برای اینکه کجا بیاستند که در مترو همان جا باز شود و خلوت تر باشد و به در خروجی نزدیک تر و کی برای سوار شدن از صندلی بلند شوند و با چه سرعتی حرکت کنند و... واقعا قابل باور نیست! یعنی این دور اندیشی مردم آن هم در اول صبح ، من را به یاد چیزی جز دوراندیشی انبیا نمیندازد. و چقدر خوب است که آدم اول صبح به یاد این مسائل باشد...و اصلا همین باورهای دینی است که ملت ما را این طور به قله های موفقیت (به ویژه در امر سواری گرفتن و سواری دادن) نائل کرده...وای که من چه غافل بودم!

2/1*. در همین راستا...چند روز پیش که با محمد از متروی دروازه شمیران خروج میکردیم، تعدادی انسان ولایی را مشاهده نمودیم که به شدت مشغول همت مضاعف بودند و به جای پله برقی از پله دستی استفاده می کردند و بعضا هم میدویدند. و چه خوب است که آدم از هر فرصتی برای تحقق این شعار مترقی استفاده کند...در همان حین من فرمودم که حتی اگر یک دسته دختر هم آن بالا منتظرم باشند چنین کاری نمیکنم. و محمد عرض کرد که حالا اگر آن بالا دکترا میدادند...میرفتم! به تفاوت مثل ها که عنایت دارید...بله خب همین جاهاست (یعنی روی همین پله برقی هاست) که باید بچه های شریف را شناخت! (ما ول کن این کل کل نیستیم!)

2. از پلکان متروی انقلاب که پایین می آمدم ( پله برقیش خراب بود به خدا!)، دیدم قطار ایستاده، درها باز و عن قریب است که برود و من یک ربع بیست دقیقه ای علاف شوم...غافل ازین کفش های غیر ورزشی که خود را به پای من قالب کرده اند، شتاب کردم...فلذا تا مترو 3-4متری لیز خوردم و درست دم در آن جلوی یکی از دختران به شدت انگشت شمار هم کلاسی درآمدم و قاعدتا راهش را بستم. نگاهش را اگر می دیدید...به طور کلی سراسر ناسزا بود! سزا که نبود، تقصیر من که نبود:-(...بعد تمام روز دپرس بودم که یعنی این هم پر؟!:دی... انگشت شمارتر شدند! تک که شدند اعلام نمی کنم که لااقل یکی دیگر بردارم (هه هه)!

3. ضمیمه رایگان برای بچه های پیش3 و دوستان---> همراه با نادر 16آذر را به نیت بازگشت به خانه پایین می رفتیم که پرسیدم "با مترو بریم دیگه؟" و شنیدم:"نـــــــــــــــه! ایستگاهش خیلی دوره، با همین بی آر تی بریم!" .......به این تفاوت هم که عنایت دارید؟! ... به هر حال همین چیزها (باورهای غیر دینی) ست که باعث می شود یک نفر بشود 7نفر(طبق آخرین اخبار البته!) !

4. قطار همیشه استعاره ی جدایی نیست
از صبح این شهر که پیاده روهایش
بوی زیتون کال و قهوه ی شب مانده میدهد
همان تعداد مسافر می برد
که شامگاه باز می آورد 
تقصیر قطار نیست اگر امشب
از هیچ دریچه اش دستی
برای تو بیرون نمی آید.

کبریت خیس/عباس صفاری/نشرمروارید/ ص46

5. تو سوار می شوی 
و من 
زیر دست و پا هم 
جایم نمی شود.
قطار بعدی...
...
نه
دیگر نگران نباش
"حمل جنازه با قطار
ممنوع است".

*همان یک و دو دهم (این هم ضمیمه ی رایگان برای بچه های پیش1 و دوستان! فقط عددشا!)
پ.ن:راستی این متروپلی را به کسر پ و ل بخوانید.
14مهر89